سومین مسافرتی که نفس جون رفت سلام عروسکم هفته پیش سومین مسافرتی بود که با تو مهربون رفتیم. رفتیم شمال ویلا خاله ساحل و عمو میلاد و مامان بزرگ و خاله محبوبه هم بودند خیلی خوش گذشت. از موقع بارداریم تا اون روز مسافرت دسته جمعی نرفته بودیم دلم برای یه سفر لک زده بود شدیدااااااا. قرار شد همه مون سه شنبه صبح زود راه بیافتیم اما ما دو شنبه شب 9 بهمن ماه 92 دیروقت راه افتادیم و بقیه هم با ما حرکت کردند تا تو تو ماشین راحت بخوابی و گریه نکنی آخه شبا گریه میکنی و تا دیروقت هم بیداری و آروم نمیشی و برا همین دیر راه افتادیم که بخوابی. رفتیم و تو راه که اصلا اذیت نکردی و ما هم می گفتیم میخندیدیم حرف می زدیم از این ور اون ور ...